ساده زيستي
ساده زيستي
ساده زيستي، پاسخ انسان هاي دانا به زندگي ناپايدار دنياست که در پرتو آن، آرامش درون و برون حاصل مي شود. بنا براين، ساده زيستي با نوع شناخت انسان و نگرش او به زندگي دنيا مرتبط است.
در عصر حاضر، دو نگاه افراطي و تفريطي به بهره مندي از مواهب الهي و ماديات ديده مي شود. عده اي در ماديات دنيا غوطه ور شده و اسير زرق و برق و تجملات آن گرديده اند و برخي مانند راهبان مسيحي و صوفيان مزور، تارک دنيا شده و از جهان ماده يا به کلي بي خبرند و يا مي خواهند با زندگي زاهدانه، افکار مردم را به خود جلب کنند.
رشد فزاينده ي عوامل قدرت وثروت و ترويج مصرف گرايي در عصر حاضر، خطر روي آوردن به زندگي تجملاتي و فرو رفتن در مرداب دنيا را افزايش داده است.
وضعيت فوق و آثار زيان بار زندگي تجملاتي مي طلبد که ويژگي ها ي ساده زيستي و آثار مثبت آن را بررسي کنيم تا از خطرات دل بستگي تام و تمام به مواهب دنيوي و تجمل گرايي در امان بمانيم.
ساده زيستي مورد نظر اسلام عبارت است از :عدم دل بستگي به مظاهر دنيا و رهايي از تجملات و تشريفات زايد زندگي و بي پيرايه بودن که مقابل آن، تجمل گرايي و رفاه زدگي است.
ساده زيستي و زهد
با اين توصيف، مفهوم زهد دو مرحله ي قلبي و عملي دارد : مرحله ي قلبي آن، عدم دل بستگي به دنيا، و مرحله ي عملي آن، اکتفا کردن به حداقل ابزارهاي زندگي و ساده زيستي است. پس مي توان گفت : ساده زيستي راستين راه را براي تحصيل زهد حقيقي همواره مي سازد ؛ چنان که در روايتي از امام علي (ع) آمده است : «التزهد يؤدي الي الزهد ؛(2) واداشتن خود به زهد و ساده زيستي، منتهي به حالت دروني زهد مي گردد» .در جاي ديگر مي فرمايد : «اول الزاهد التزهد ؛ (3)
)نخستين گام زهد، تزهد (ساده زيستي) است.»
در يک جمله مي توان گفت :زهد، مربوط به گرايش باطني و قلبي انسان به دنياست و ساده زيستي، ناظر به زندگي فردي و اجتماعي افراد است و نمي توان بدون روحيه ي ساده زيستي، به زهد رسيد. تجمل گرايي، حاکي از دل بستگي به دنياست که با زهد در تضاد است.
ساده زيستي صوفيانه
امامان معصوم (عليهم السلام) همواره در برابر افکار انحرافي اين گروه ايستادگي مي کردند و با آنها در عمل و گفتار مخالفت مي نمودند و روش آنان را انحرافي و باطل مي دانستند. امام صادق (ع) در مورد اين افراد مي فرمايد :آنها دشمنان ما هستند. کسي که به آنها مايل گردد، جزءآنان است و با آنها محشور مي شود. (4)
ساده زيستي مزورانه
سعدي در اين باره داستاني نقل کرده است : زاهدي مهمان پادشاهي بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بيش از آن کرد که عادت او بود، تا ظن صلاح در حق او زيادت شود... چون به مقام خويش بازآمد، سفره خواست تا تناولي کند. پسري داشت صاحب فراست، گفت : اي پدر، باري به دعوت سلطان طعام نخوردي؟ گفت : در نظر ايشان چيزي نخوردم که به کار آيد. گفت نماز را هم قضا کن که چيزي نکردي که به کار آيد ؟ (5)
ساده زيستي و آراستگي
پيامبر اکرم (ص) در عين سادگي و دوري از تجملات دنيوي، پاک و پاکيزه و خوش بو و معطر بود ؛چنان که وقتي از مسيري مي گذشت، رهگذراني که پس از وي از آن جا مي گذشتند، از بوي خوش آن حضرت مي فهميدند که پيامبر از آن جا عبور کرده است. (10)امام خميني (ره)که الگوي ساده زيستي در عصر حاضر بود، به ظاهر خويش و تميزي و زيبايي لباس بها مي داد و همواره از عطر استفاده مي کرد.
جاي گاه ساده زيستي در اسلام
هم چنين آن حضرت در توصيف «زيد بن صوحان» که در جنگ جمل به شهادت رسيد، فرمود : خداوند تو را رحمت کند اي زيد که به راستي کم هزينه و پر کار بودي. (12)
امام علي (ع) از ميان همه ي کمالات «صعصعه» و «زيد» به اين ويژگي مهم آنان (کم هزينه و پرکار بودن) اشاره مي کند تا جاي گاه ارزشي ساده زيستي براي همگان مشخص گردد.
در اهميت اين مقوله ي ارزش مند همين بس که همه ي پيامبران الهي از آدم تا خاتم، به آن متصف بوده اند.
ساده زيستي در سيره ي پيامبران
پيامبر اسلام (ص) نمونه ي کامل ساده زيستي است. امام علي (ع) در توصيف آن حضرت مي فرمايد :براي تو کافي است که رسول خدا (ص) را اطاعت نمايي تا راهنماي خوبي براي تو در شناخت بدي ها و عيب هاي دنيا و بسياري خواري و زشتي هاي آن باشد، چه اين که دل بستگي هاي آن از او گرفته شده و براي غير او گسترده شده است ؛ از نوش آن نخورد و از زيورهايش بهره نبرد. (14)
آن حضرت در ادامه مي فرمايد :پيامبر (ص) روي زمين غذا مي خورد و همچون بندگان مي نشست و به دست خود کفشش را پينه مي زد و جامه ي خود را وصله مي کرد و بر الاغ بي پالان سوار مي شد و ديگري را در کنار خود سوار مي کرد. (15)
رسول خدا (ص) از سيره ي پادشاهان و نوع نشست و برخاست و رفت و آمد و تشريفات آنها سخت بيزار بود. مردي نزد پيامبر آمد تا با وي سخن گويد، اما چون پيامبر (ص) را ديد، دست پاچه شد و به لرزه افتاد. حضرت به او فرمود :راحت باش، من که پادشاه نيستم، من فرزند همان زنم که گوشت خشکيده مي خورد. (16)
امام علي (ع) و ساده زيستي
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش روايت کرده که فرمود :علي (ع)در کوفه به مردم نان و گوشت مي خوراند وخود طعامي جداگانه داشت. بعضي گفتند :کاش مي ديديم که خوراک اميرمؤمنان چيست ؟ پس عده اي به طور سرزده به حضور امام رسيدند، غذاي او چنين بود : تريدي (خرده اي) از نان خشکيده ي خيسيده به روغن که با خرماي فشرده آميخته شده بود و آن خرما را از مدينه براي وي مي آوردند. (18)
ابواسحاق سبيعي مي گويد :يک روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم و امام علي (ع) خطبه مي خواند. ديدم آن حضرت دست خود را تکان مي دهد، گويا با آستين پيراهنش خود را باد مي زند. به پدرم گفتم :آيا اميرمؤمنان گرمش است ؟گفت :او گرما و سرما را چيزي به حساب نمي آورد، بلکه پيراهنش را شسته و چون پيراهني جز آن نداشته، آن را مرطوب به تن کرده است و چنين مي کند تا خشک شود. (19)
کدام زمام داري را مي توان مانند امام علي (ع)يافت که خوراک و پوشاکش چون ضعيف ترين مردم باشد و از اين سيره ي نيکو تا لحظه ي وداع از اين دنيا دست بر ندارد.
حضرت زهرا (س) و ساده زيستي
امام زمان (عج) و ساده زيستي
سيره ي آخرين وصي پيامبر (ص) نيز ساده زيستي است. امام صادق (ع) مي فرمايد :«فوالله ما لباسه الا الغليظ و لا طعامه الا الجشب ؛(21) به خدا سوگند، لباس مهدي (عج) جز پوشاکي درشت و خوراک او جز خوراکي سخت نخواهد بود.»
ساده زيستي و مقتضيات زمان
اعتراض زاهدنماي صوفي مسلک به امام صادق (ع)
آن گاه امام (ع)اعتراض سفيان را به خودش برگرداند که در زير لباس خشن خويش، جامه اي بس لطيف در برکرده بود (24) و بدين طريق، روحيه ي رياکارانه و زاهدنماي سفيان را آشکار کرد.
شرايط دوره ي امام صادق (ع) به گونه اي بود که بايد به تناسب آن، نوع پوشش و لباس انتخاب شود. در عين حال اگر شرايط تغيير مي کرد و مردم مدينه در سختي قرار مي گرفتند، امام صادق (ع) به همان ساده زيستي بر مي گشتند. از اين رو معتب مي گويد :امام صادق (ع) فرمود : چقدر طعام در نزد ماست ؟گفتم :بيش از چند ماه. حضرت فرمود : همه را بفروش. گفتم :در مدينه طعام نيست. حضرت فرمود :آن را بفروش. وقتي فروختم، حضرت فرمود : طعام را روز به روز خريداري کن و غذاي عيالم را نصفي از گندم و نصفي از جو قرار ده. خدا مي داند که مي توانم به آنان گندم بدهم، ولي دوست دارم خدا مرا ببيند که در زندگي اعتدال دارم. (25)
فلسفه ي ساده زيستي
1ـ هم دردي با محرومان
و حسبک داء أن تبيت ببطنه
و حولک اکباد تحن الي القد
اين درد تو را بس که شب سير بخوابي و گرداگردت شکم هايي گرسنه به پشت چسبيده با شد. آيا بدين بسنده کنم که مرا اميرمؤمنان گويند و در ناخوش آيندي هاي روزگار شريک آنان نباشم ؟(26)
2ـ ايثار
نمونه ي بارز ايثار امام علي (ع) و خاندان پيامبر (ص) در سوره ي انسان منعکس شده است. آن بزرگواران براي رضاي خدا طعام خود را به مسکين و يتيم و اسير بخشيدند.
مشهور است که اميرمؤمنان علي (ع) باغي را که پيامبر (ص) درخت نشانده و با دست خود آب داده بود، به دوازده هزار درهم فروخت و وقتي نزد خانواده اش آمد، از آن هيچ نمانده بود و همه را در راه خدا داده بود. حضرت فاطمه (س) به وي گفت :مي داني چند روز است که ما خوراک نخورده ايم و گرسنگي بر ما چيره گشته است، پس چرا قدري از آن را نگه نداشتي ؟حضرت فرمود :چهره هايي زرد و دردمند را که نمي خواستم ذلت خواهش را در آنها ببينم، مرا بازداشت از اين که چيزي از آن را نگه دارم. (27)
ساده زيستي در عصر تکنولوژي
در پاسخ بايد گفت :تکنولوژي، محصول انديشه و عمل انسان است، نه پديده اي خود مختار است ونه مي تواند انسان را به دنبال خود بکشاند. البته در اين که يکي از ويژگي هاي تکنولوژي، ترويج مصرف گرايي است، ترديدي نيست، اما اين خواست انسان است که اگر به دنيا روي آورد، براي خود مصرف هاي نو مي آفريند و در پي ايجاد نيازهاي دروغين مي افتد. انسان مي تواند از فوايد تکنولوژي بهره بجويد ولي اسير آن نباشد.
سخن در بهره مندي از تکنولوژي نيست، بلکه سخن در اين است که بهره مندي از آن به چه قيمتي بايد تمام شود. تکنولوژي بايد در خدمت بشر باشد، نه اين که انسان در خدمت تکنولوژي باشد. اگر ساده زيستي نسبي را يک ارزش بدانيم، فرقي ميان عصر تکنولوژي و جز آن و جود ندارد.البته بايد اذعان کرد که عصر حاضر، ساده زيستي را دشوار ساخته است اما علي رغم اين دشواري، مي توان ساده زيستي را انتخاب کرد و در عين فعاليت اقتصادي وبهره مندي از مواهب علمي اين عصر، اسير ماديات نشد.
به هر روي، ساده زيستي به معناي گوشه گيري، تنبلي و بي تحرکي نيست تا با تکنولوژي و فعاليت و پيشرفت منافات داشته باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد :«المؤمن حسن المعونه خفيف المؤونه ؛(28) مؤمن، پرکار و کم خرج است.»
ساده زيستي و فقر
اسلام نه تنها فقر را نمي ستايد، بلکه آن را به شدت محکوم مي کند و از آن بر حذر مي دارد. تا جايي که پيامبر اسلام (ص) از فقر به خدا پناه مي برد (29)و آ ن را از هر مرگي بدتر مي داند. (30)
امام علي (ع)مي فرمايد :پسرم ! از فقر بر تو بيمناکم، پس ازآن به خدا پناه ببر که فقر مايه ي کاستي دين و سرگرداني عقل است و به دشمني مي انجامد. (31)
ضرورت ساده زيستي رهبران جامعه
نوشته اند :عالم بزرگ و استاد کل، آيه الله وحيد بهبهاني (ره) پسري داشت به نام عبدالحسين که براي همسر خويش لباسي تازه تهيه کرده بود. وقتي ايشان متوجه شد عکس العمل تندي نشان داد و او را از چنين اعمالي منع نمود. پسر در پاسخ وي آيه ي : «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق. ..» را خواند. استاد از اين توجيه ناراحت شد و فرمود : من نيز اين آيه را شنيده ام، ولي فقرايي بسيار از همسايگان هستند که به فقر ما تسلي مي جويند. (34)
وقتي به امام علي (ع)خبر مي رسد که کارگزار او «عثمان بن حنيف» در بصره به مهماني يکي از ثروت مندان آن شهر رفته که در آن مهماني، غذاهاي رنگارنگ تدارک ديده شده و جاي فقرا خالي بوده است، او را سخت سرزنش کرده و به وي گوشزد مي کند که گمان نمي کردم تو مهماني مردمي را بپذيري که نيازمندانشان به جفا رانده شده اند. (35)
امام خميني (ره) همواره بر ساده زيستي مسئولان و کارگزاران و روحانيان تأکيد مي نمودند وآنان را از تجمل گرايي برحذر مي داشتند. ايشان در اين باره مي فرمايد : «من متواضعانه و به عنوان يک پدر پير ازهمه ي فرزندان و عزيزان روحاني خود مي خواهم که در زماني که خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره ي کشور بزرگ و تبليغ رسالت انبيا را به آنان محول فرموده است، از زي روحاني خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا که دون شأن روحانيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي ايران است، پرهيزکنند وبر حذر باشند که هيچ آفت و خطري براي روحانيت و براي دنيا و آخرت آنان، بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسير دنيا نيست. » (36)
با نگاهي گذرا به زندگي سراسر ساده و بي آلايش امام خميني (ره) چه در دوران جواني و چه در اوج مبارزه و تبعيد و چه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مي توان به بعد ساده زيستي آن پير مراد و عارف وارسته پي برد. اين امر چنان مشهود بود که «مايک والاس»، گزارش گر تلويزيوني آمريکا بعد از ملاقات و مصاحبه با وي چنين اظهار مي دارد :«بايد بگويم زندگي بسيار ساده که رهبر انقلاب اسلامي براي خود فراهم کرده بود، او را از همه ي رهبران ديگر دنيا متمايز مي کرد. » (37)
زمينه هاي ساده زيستي
1ـ ساده زيستي مسئولان جامعه :يکي از عواملي که در ساده زيستي مردم مؤثر است، بي پيرايه بودن زندگي رهبران و کارگزاران و الگو هاي جامعه است. مدل برداري از زندگي کساني که نقش هدايت و راهنمايي را بر دوش دارند و الگوگيري از آنان، موضوعي است که در آموزه هاي ديني و روان شناسي مورد توجه قرار گرفته است. از امام علي (ع) نقل شده است که فرمودند : مردم به حاکمان خود شبيه ترند تا به پدرانشان.
آن حضرت با مطرح کردن روش زندگي پيامبر (ص) به عنوان برجسته ترين الگوي تربيتي، مردم را به ساده زيستي دعوت کرده و فرمودند : براي تو کافي است که راه و رسم زندگي پيامبر اسلام (ص) را الگو قرار دهي. (38) آن حضرت در جايي ديگر زندگي خود را که نمونه ي عالي بي رغبتي به دنيا و ساده زيستي است، به عنوان الگو معرفي مي کند و مي فرمايد : بدانيد که هر پيروي را امامي است که او را الگوي خود مي شناسد و از نور دانشش روشني مي گيرد، بدانيد که امام شما از دنياي خود به دو پاره تن پوش و از خوردني هايش به دو قرص نان بسنده کرده است. (39)
2ـ دنياشناسي : ساده زيستي با نحوه ي نگرش انسان به دنيا ارتباطي مستقيم دارد. کسي که دنيا را همه چيز و منتهاي آمال و آرزوهاي خود مي پندارد، نمي تواند ساده زيست باشد. در جهت اصلاح همين نگرش است که امام علي (ع) مي فرمايد : از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان دنيا. (40)
3ـ خودشناسي : يکي از روش هايي که در تقويت ارزش هاي اخلاقي به ويژه ساده زيستي مؤثر است، توجه دادن انسان به منزلت خويش است. کسي که بداند دنيا ابزاري بيش نيست، هرگز خود را به دنياي پست و زودگذر نمي فروشد و اسير مظاهر دنيوي نمي شود.
4ـ فرهنگ سازي : فطرت انسان ها به سمت و سوي خوبي ها گرايش دارد، پس مهم آن است که ساده زيستي به عنوان يک ارزش معرفي گردد. دستگاه هاي تبليغاتي به ويژه صدا و سيما با ساخت برنامه هاي گوناگون مي توانند ساده زيستي را در جامعه به عنوان يک فرهنگ ترويج کنند و مردم را به تهاجم فرهنگي دشمن که در جهت دگرگوني ارزش ها قدم بر مي دارد، متوجه سازند.
آثار ساده زيستي
1- آسودگي
امام صادق (ع) نيز مي فرمايد : شيفتگي در دنيا، مايه ي غم و اندوه است و زهد در دنيا، آسايش جسم و جان را در پي دارد. (42)
ممکن است تصور شود که ساده زيستي، ملتزم نوعي رياضت و به زحمت انداختن جسم است، در حالي که چنين نيست. راحتي و آسايش روحي در زندگي آسان و ساده به دست مي آيد. امام علي (ع)گنجي را بي نياز کننده تر از قناعت و مالي را با برکت تر از بسنده کردن به روزي روزانه نمي داند. (43)
زندگي پر هزينه و تجملي است که خاطر انسان را به خود مشغول مي کند، زيرا لازمه ي اين زندگي، درآمد بالاست که تحصل آن، سعي خستگي ناپذير مي خواهد و همين تلاش بي وقفه، استراحت و لذت بردن از زندگي را از انسان سلب مي کند.
از طرفي، خواسته هاي انسان، محدود و تمام ناشدني است. از اين رو در هيچ مرحله اي از زندگي، رضايت کامل حاصل نمي شود. عدم رضايت از زندگي و قيد و بندي که با تجمل و تشريفات پديد آمده، آسودگي را از انسان سلب مي کند. از اين جهت بعضي براي رهايي از تجملات به هيپي گري رو مي آورند.
2- مو فقيت در زندگي
مرحوم علامه شيخ محمد حسن نجفي، معروف به صاحب جواهر از علماي مشهور و بنام نجف است که کتاب گران سنگ «جواهر الکلام» وي، عظيم ترين کتاب فقهي و دايره المعارف فقه شيعه و ثمره ي26 سال کار مداوم او به حساب مي آيد. امام خميني (ره) درباره ي ايشان مي فرمايد :«صاحب جواهر چنان کتابي نوشته است که اگر صد نفر بخواهند بنويسند شايد از عهده [اش] بر نيايند و اين يک کاخ نشين نبوده است. .. يک منزل محقر داشتند. از يک آدمي که علاقه به شکم، شهوات، مال و منال و جاه و امثال اينها دارد، اين کارها برنمي آيد. طبع قضيه اين است که نتواند. » (44)
3ـ سرمايه گذاري
همان طوري که کوه نورد براي رسيدن به قله ي کوه و صعودي آسان و موفق، از حمل بار اضافي پرهيز مي کند و مي داند هر چه بر بار خود بيفزايد، احتمال رسيدن او به قله کاهش مي يابد، شخصي که خود را در اين جهان پهناور چون مسافري مي بيند که سفري طولاني در پيش دارد، سعي مي کند زندگي ساده و بي آلايشي داشته باشد تا از آن هدف باز نماند. او مي داند براي پيمودن راه درازي که در پيش دارد، بايد امکانات و سرمايه ي لازم را فراهم کند و عاقلانه تر آن است که چيزي را برگزيند که کم وزن تر و پرارج تر باشد و اين کاري است که هر انسان عاقل و دورانديشي انجام مي دهد.
4ـ قدرت
استاد مطهري مي گويد :يک کسي با «داشتن»، مي خواهد چشم ها را پر کند و يک کسي با «ندارم ولي بي نيازم و اعتنا ندارم» چشم ها را پر مي کند. پيامبران در نهايت سادگي بودند، ولي همان سادگي، آن جلال و جبروت ها و حشمت ها را خرد مي کرد. (47)
حضرت موسي (ع) در سايه ي همين ساده زيستي به اين قدرت روحي دست يافت که با آن لباس پشمي و عصاي چوبي در مقابل فرعوني مي ايستد که ادعاي خدايي دارد و با صلابت با او سخن مي گويد. امام علي (ع) مي فرمايد : مو سي با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند در حالي که لباس هاي پشمين بر تن داشتند و در دست هر کدام عصايي بود. با او شرط کردند که اگر تسليم فرمان پروردگار شوي، حکومت تو باقي مي ماند و عزت و قدرتت دوام مي يابد. (48)
ساده زيستي به انسان چنان قدرتي مي دهد که در هر عرصه اي مي تواند دست به کارهاي سترگ بزند. امام خميني (ره) در اين باره مي گويد :«اگر بخواهيد بي خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع کنيد و ابر قدرتان و سلاح هاي پيشرفته ي آنان و شياطين و توطئه هاي آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نکند، خود را به ساده زيستي عادت دهيد. » (49) امام راحل (ره) با اشاره به زندگي عالمان بزرگي چون صاحب جواهر و شيخ انصاري، زهد را عامل اقتدار آنان معرفي مي کند. (50) و در باره ي مرحوم مدرس مي فرمايد :«يک سيد خشکيده ي لاغر با لباس کرباسي، در مقابل آن قلدري که هر کس آن وقت را ادراک کرده، مي داند که زمان رضاشاه غير [از] زمان محمدرضا شاه بود. در مقابل او همچو ايستاد. ..يک وقت رضاشاه به او گفته بود : سيد چه از جان من مي خواهي ؟گفته بود که مي خواهم تو نباشي. وقتي که رضاشاه ريخت به مجلس، فرياد مي زدند که زنده باد کذا. مدرس رفت ايستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم. شما نمي دانيد در مقابل او ايستادن يعني چه و او ايستاد. اين براي اين بود که از هواهاي نفساني آزاد بود، وارسته بود و وابسته نبود.» (51)
5ـ آزادگي
شاعري مي گويد :
يعني اگر مي خواهي در درياي حوادث فرو بروي، اول شرطش اين است که خودت را لخت کني. اين معنا کنايه از عدم گرايش به زندگي تجملي و وابستگي هاي دنيوي است.
نياز و وابستگي به دنيا، انسان را برده و مطيع خود مي سازد، زيرا قيد و بند ها و تعلقات مادي و تجمل گرايي، آزادي عمل را مي گيرد. امام علي (ع)مي فرمايد :«الدنيا دار ممر لا دار مقر و الناس فيها رجلان :رجل باع فيها نفسه فأوبقها و رجل اتباع نفسه فأعتقها ؛(53) دنيا گذرگاه است نه ايست گاه. مردم در اين دنيا دو دسته اند :برخي خود را مي فروشند و برده ي دنيا مي شوند و خود را تباه مي سازند و برخي خويشتن را مي خرند و آن را آزاد مي کنند. »
استاد مطهري (ره) دل بستگي نداشتن به دنيا را شرط لازم براي آزادي مي داند، اما مي گويد :اين شرط کافي نيست. عادت به حداقل برداشت از نعمت ها و پرهيز از عادت به برداشت زياد، شرط ديگر آزادگي است. (54)
مانع ساده زيستي
آثار تجمل گرايي
امام خميني (ره)مي فرمايد :«اين خوي کاخ نشيني اسباب اين مي شود که انحطاط اخلاقي پيدا شود. اکثر اين خوي هاي فاسد، از طبقه ي مرفه به مردم ديگر صادر شده است. » (55)
پيامبر اکرم (ص) در گفت و گو با ابوذر از اين نوع گرايش ابراز نگراني کرده و مي فرمايد : به زودي مردمي از امت من خواهند بود که در دامن نعمت ها تولد مي يابند، همتشان غذاها و نوشيدني هاي گوناگون و رنگارنگ است و مورد ستايش نيز قرار مي گيرند. ايشان بدترين افراد امت من هستند. (56)
ابن خلدون، متفکر و جامعه شناس مسلمان، تجمل و رفاه زدگي را دشمن شهرنشيني مي داند و مي گويد :«تجمل خواهي و ناز پروردگي براي مردم، تباهي آور است، چه در نهاد آدمي انواع بدي ها و فرومايگي ها و عادات زشت، پديد مي آورد و خصال نيکي راکه نشانه و راهنماي کشورداري است، از ميان مي برد و انسان را به خصال مناقض نيکي متصف مي کند. » (57)
2- سقوط و نابودي : قرآن کريم، خوش گذراني را عامل سقوط مي شمارد و مي فرمايد : «و کم اهلکنا من قريه بطرت معيشتها ؛ (58) چه بسيار قريه ها را از ميان برديم که از زندگي خود گرفتار سرمستي بودند. »
در آيه اي ديگر، خداوند متعال اتراف و ترفه را باعث سقوط و نابودي شمرده است :«و اذا اردنا ان نهلک قريه امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا ؛(59)و چون اراده کرديم که جمعيت و دياري را نابود کنيم، توان گران خوش گذران را وادار به فساد مي کنيم و وقتي به فسق پرداختند سزاوار عذاب مي شوند. آن گاه آن جا را زير و زبر مي کنيم و نابودشان مي سازيم. »
اين آيه به يکي از سنت هاي قطعي پروردگار در باره ي هلاکت مردم و ارتباط آن با رفاه زدگان و تجمل گرايان اشاره دارد.
هميشه اشراف و مرفهان بي درد، نخستين کساني بوده اند که با پيامبران و مناديان عدالت، مخالفت کرده اند. قرآن مجيد مي فرمايد : «و ما ارسلنا في قريه من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون ؛ (60) ما به هيچ جمعيت و دياري پيامبري نفرستاديم، مگر آن که اشراف و خوش گذرانان آن جامعه گفتند : ما به آن چه شما مأمور شده ايد، کافريم.»
ابن خلدون مي گويد :«به هر اندازه (ملتي) بيشتر در ناز و نعمت فرو روند، به همان ميزان به نابودي نزديک تر مي شوند. » (61)
3-انحطاط اخلاقي :امام علي (ع) از رفاه زدگي به «سکر نعمت» يعني مستي ناشي از تجمل و رفاه ، ياد مي کند که متأسفانه پس از رحلت پيامبر اسلام (ص)، امت اسلامي به آن مبتلا شدند. آن حضرت مي فرمايد :«ثم انکم معشر العرب اغراض بلايا قد اقتربت. فاتقوا سکرات النعمه و احذروا بوائق النقمه ؛(62)شما مردم عرب، هدف مصايبي هستيد که نزديک است. همانا از مستي هاي نعمت بترسيد و از بلاي انتقام بهراسيد. »
در اين شرايط است که امام (ع) مي فرمايد :در زماني هستيد که خير همواره واپس مي رود و شر به پيش مي آيد و شيطان هر لحظه بيشتر به شما طمع مي بندد. آيا جز اين است که يا نيازمندي مي بيني که با فقر خود دست و پنجه نرم مي کند و يا توان گري کافر نعمت يا کسي که امساک حق خدا را وسيله ي ثروت اندوزي قرار داده است و يا سرکشي که گوشش به اندرز بده کار نيست. کجايند نيکان و شايستگان شما ؟ کجايند آزاد مردان و جوان مردان شما ؟کجايند پارسايان شما در کار وکسب؟(63)
استاد مطهري مي گويد :آري، سرازير شدن نعمت هاي بي حساب به سوي جهان اسلام و تقسيم غير عادلانه ي ثروت و تبعيض هاي ناروا، جامعه ي اسلامي را دچار بيماري مزمن، دنيازدگي و رفاه زدگي کرد. (64)
امام خميني (ره) معتقد بود گرايش به تجمل گرايي به تدريج صورت مي گيرد و در درون آدمي رسوخ مي کند و اخلاق را تغيير مي دهد. ايشان در اين باره مي فرمايد :«اين طور نيست که انسان خيال کند که شيطان ابتدا مي آيد به آدم بگويد که بيا و برو طاغوتي شو ؛ اين را نمي گويد. قدم به قدم انسان را پيش مي برد، وجب به وجب انسان را پيش مي برد. امروز اين که اشکالي ندارد. اگر جلويش را گرفتيد، طمعش بريده مي شود و اگر جلويش را نگرفتيد، فردا يک قدم ديگر جلو مي رود. يک وقت مي بينيد که اين طلبه ي زاهد عابد که در مدرسه زندگي مي کرد متحول شد به يک نفر انسان طاغوتي. » (65)
بنا بر فرمايش امام (ره)، از ابتدا بايد جلو نفس و خواهش هاي آن ايستاد. ايشان به صراحت مي فرمايد :«با زندگاني اشرافي و مصرفي نمي توان ارزش هاي انساني- اسلامي را حفظ کرد. » (66)
4- اسراف : بسياري از مخارج و مصارف، بر اساس ميل ها و نيازهاي واقعي صورت نمي گيرد. يکي از نتايج دوري از ساده زيستي و تجمل گرايي، ابتلا به اسراف و زياده روي است و دليلش عادات ناپسند، چشم و هم چشمي ها و تقليد کورکورانه از فرهنگ بيگانه و. .. مي باشد. و اين همان چيزي است که اسلام آن را حرام کرده است. قرآن مجيد مي فرمايد :بخوريد و بياشاميد و اسراف نکنيد که خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد. (67)در جاي ديگر، اسراف کاران را از اصحاب آتش دانسته است. (68)
بديهي است که با ساده زيستي و قناعت مي توان از اسراف و ريخت و پاش هاي بيهوده و خرج هاي اضافي جلوگيري کرد و نيازمندان را از فقر و نداري نجات داد. اسراف علاوه بر ضربه زدن به نظام اقتصادي جامعه، خسارت بزرگ معنوي محسوب مي شود. رسول اکرم (ص) مي فرمايد :آن که بخورد و بپوشد و سوار شود از روي لذت و اشتهاي نفساني، خداوند بر او نظر نمي افکند تا جان دهد يا ترک نمايد. (69)
5- کم رنگ شدن ارزش ها و سنت ها :يکي از آثار تجمل گرايي در جامعه، متروک شدن سنت هاي الهي و آداب اسلامي است. وجود تشريفات زايد و رسوم و آداب گوناگون باعث شده است ازدواج که سنت پيامبر اعظم (س) است و موجب آرامش خانواده و سلامت روح و روان افراد و عفت عمومي در جامعه مي شود، به تأخير افتد و جوانان عزيز در وقت مناسب نتوانند تشکيل خانواده دهند، در حالي که با حذف تشريفات و رو آوردن به ساده زيستي که اسلام به ويژه در امر مهم ازدواج، خواهان آن است، مي توان اسباب ازدواج بسياري از جوانان را فراهم کرد.
نمونه ي ديگر از آثار تجمل گرايي، کم رنگ شدن روابط عاطفي و ديد و بازديد و صله ي رحم و اکتفا به ارتباط از راه دور و روابط سرد و خاموش از طريق تلفن يا نامه يا اينترنت و... مي باشد. بديهي است علاوه بر مشغله هاي روزمره، مهم ترين عامل اين اثر را بايد در تجمل گرايي و به تکلف افتادن خانواده ها جست وجوکرد.
پي نوشت :
1.سيري در نهج البلاغه، ص 214.
2. غرر الحکم و درر الکلم، ج1،ص291.
3.همان، ج2، ص384.
4.سفينه البحار، ج 2، ص57.
5.گلستان، باب دوم، ص89-88.
6.اعراف (7)آيه ي 31.
7. تفسير نمونه، ج 6،ص148.
8.بحارالانوار، ج 16،ص249.
9.کافي، ج6، ص439.
10.مصطفي دلشاد تهراني، سيره ي نبوي، دفتر اول، ص 327.
11.تاريخ يعقوبي، ج2،ص204؛ به نقل از: مصطفي دلشاد تهراني، سيره ي نبوي، دفتر اول، ص338.
12.رجال کشي، ص67؛ به نقل از :همان.
13.نهج البلاغه ي صبحي صالح، خطبه ي 160.
14.همان.
15.همان.
16.بحار الانوار، ج16،ص229.
17.نهج البلاغه، خطبه ي 160.
18.الغارات، ج1،ص107و108.
19.همان، ص 98و99.
20.بحار الانوار، ج8،ص303.
21.غيبه النعماني، ص233.
22.اعراف (7)،آيه ي 32.
23.فروع کافي، ج6، ص442.
24.همان.
25. همان، ج 5،ص166.
26.نهج البلاغه، نامه ي 45.
27.عده الداعي، ص124.
28.الکافي، ج2،ص241.
29.مصطفي دلشاد تهراني، سيره ي نبوي، دفتر اول، ص352.
30.بحار الانوار، ج72،ص47.
31.نهج البلاغه ي صبحي صالح، قصار319.
32.همان، خطبه ي 209.
33.الکافي، ج1،ص410.
34.محمد تنکابني، قصص العلماء،ص203.
35.نهج البلاغه، نامه 45.
36.صحيفه ي امام، ج 20،ص342.
37.اصغر ميرشکاري، آيينه ي حسن، ص131.
38.نهج البلاغه، خطبه ي 160.
39.همان، نامه 45.
40.همان، خطبه ي 42.
41.همان، قصار 371.
42.بحارالانوار، ج78،ص240.
43.نهج البلاغه، قصار 371.
44.صحيفه ي نور، ج19،ص175.
45.نهج البلاغه، خطبه ي 21.
46.همان، خطبه ي 192.
47.سيري در سيره ي نبوي، ص107،با اندکي تغيير.
48. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
49.صحيفه ي امام، ج18،ص471.
50.همان، ج17،ص374.
51.همان، ج16،ص453.
52.حق و باطل به ضميمه ي احياي تفکر اسلامي، ص163.
53. نهج البلاغه ي صبحي صالح، ص493.
54.سيري در نهج البلاغه، ص234.
55.صحيفه ي نور، ج17،ص218.
56.الحياه، ج3،ص288.
57.مقدمه ي ابن خلدون، ج 1،ص320.
58.قصص (28)آيه ي 58.
59.اسراء(17)آيه ي 16.
60.سبأ (34)آيه ي 34.
61.مقدمه ي ابن خلدون، ج1،ص268.
62.نهج البلاغه، خطبه ي 151.
63.همان، خطبه ي 129.
64.سيري در نهج البلاغه، ص262.
65.صحيفه ي امام، ج18،ص14.
66.امام خميني، کلمات قصار، ص73.
67.انعام (6)آيه ي 141.
68.غافر (40)آيه ي 43.
69.الحياه، ج4،ص205.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}